اگر دروغ.......ولی من دروغ نمیگم....من ....اصلا

اگر......
 
اگر دروغ رنگ داشت هر روزشاید ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست

 و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر عشق ارتفاع داشت من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی
آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی

اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند

اگر مرگ نبود زندگی بی ارزشترین کالا بود, زیبایی نبود, خوبی هم شاید

اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟
کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم, اگر عشق نبود

اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند
و من با دستانی که زخم خورده توست
گیسوان بلند تو را نوازش می کردم
و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و
ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد

اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک خانه می شد
و تمام محتوای سفره سهم همه بود
و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شداگر خواب حقیقت داشت، همیشه با تو در آن ساحل سبز لبریز از نا باوری بودم

برای کسی که عاشقی را به من آموخت

برای کسی که عاشقی را به من آموخت 

بعضی وقت ها گیج میشم مثل الان ...نمی دونم چمه ...اما می دونم همیشه وقتی کم میارم یاد تو ازم دست نمیکشه...گفتی ۹سال بعد ...حالا ۱۰ سال میگذره ...منو بغلم کردی و به جاده قسم خوردی ...شب رو شاهد گرفتی ...اگه تو یادت رفته من که یادم هست ..گریه کردی و اشک هامون یکی شد ...قسم خوردی بیای ...نیومدی اما...تو این مدت خواستم دوباره عاشقی کنم ...نشد...هیچ کس مثل تو نمی تونه دوسم داشته باشه...هیچ کس قلقمو عین تو خوب بلد نیست ...خیلی وقت ها مثل الان که گیج میشم  خودمو گم می کنم تو  همه ی اون خاطرات ...وازت شاکی میشم بدجور...حساب سال از دستت حتما در رفته ...وگرنه تو خوش قول تر از این حرف  ها بودی ...می خوام عین خودت دوسم داشته باشی و بر گردی ...همین .